- جان گرفتن
- زندگانی یافتن، قوت یافتن پس از ضعف و بیماری قوت شدن پس از سستی، جنبان شدن پس از افسردگی: (مار افسرده در آفتاب جان گرفت)، جان ستدن چنانکه عزرائیل از آدمی، کشتن قتل. یا جان گرفتن خاطرات کسی. بیاد او آمدن آنها
معنی جان گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو
- جان گرفتن ((گِ ر تَ))
- زندگانی یافتن، نیرو گرفتن پس از بیماری
- جان گرفتن
- کنایه از از ناتوانی و بیماری شفا یافتن و دوباره نیرو پیدا کردن،
برای مثال از وصال ماه مصر آخر زلیخا جان گرفت / دست خود بوسید هرکس دامن پاکان گرفت (صائب - لغت نامه - جان گرفتن)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
beber (uma taça)
пить из чашки
(ein Glas) nehmen
pić z filiżanki
пити з чашки
tomar (una copa)
prendre (une coupe)
bere (una coppa)
een beker drinken
कप लेना
minum (secangkir)
לשתות כוס
bardak almak
kunywa kikombe
কাপ পান করা
کپ لینا
منزل کردن، جایگزین شدن
Celebrate
праздновать
feiern
святкувати
celebrować
celebrar
celebrare
celebrar