جدول جو
جدول جو

معنی جان گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

جان گرفتن
زندگانی یافتن، قوت یافتن پس از ضعف و بیماری قوت شدن پس از سستی، جنبان شدن پس از افسردگی: (مار افسرده در آفتاب جان گرفت)، جان ستدن چنانکه عزرائیل از آدمی، کشتن قتل. یا جان گرفتن خاطرات کسی. بیاد او آمدن آنها
فرهنگ لغت هوشیار
جان گرفتن
((گِ ر تَ))
زندگانی یافتن، نیرو گرفتن پس از بیماری
تصویری از جان گرفتن
تصویر جان گرفتن
فرهنگ فارسی معین
جان گرفتن
کنایه از از ناتوانی و بیماری شفا یافتن و دوباره نیرو پیدا کردن، برای مثال از وصال ماه مصر آخر زلیخا جان گرفت / دست خود بوسید هرکس دامن پاکان گرفت (صائب - لغت نامه - جان گرفتن)
تصویری از جان گرفتن
تصویر جان گرفتن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

কাপ পান করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از جای گرفتن
تصویر جای گرفتن
منزل کردن، جایگزین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشن گرفتن
تصویر جشن گرفتن
Celebrate
دیکشنری فارسی به انگلیسی